این نوشته، جوابیهی آقای اکبر گنجی است به کامنتی که آقای داریوش برادری پای مطلب «جنبش سبز به کجا میخواهد برود؟» گذاشتهاند
فرمودهاند: «حالت عدم خشونت مبارزه ی مدنی به معنای قبول کتک خوردن نیست و در این صحنه مدرن مبارزه مدنی هر دو طرف به یک اندازه موظف به اجرای مبارزه و چالش مدنی و قانونی و عدم خشونت هستند.
وقتی یک طرف مثل نیروهای دولتی دست به خشونت میزنند، آن گاه از عدم خشونت سخن گفتن حماقت است، زیرا خشونت صورت گرفته است.»
نیروی مدنی کسی است که از خشونت استفاده میکند اما به عدم خشونت باز میگردد: «مثل حرکات مردم که وقتی به آنها تیراندازی میشود، به نیروی انتظامی حمله میکنند و بعد هم زمان به نیروهای انتظامی زخمی کمک میکنند.»
و در نهایت تجویز فرمودهاند: «این حق ملت و وظیفه ملت است که حتی دست به اسلحه ببرد و از قانون اساسی و از حق انتخاب خویش دفاع کند... در نهایت الان لازم است که برای حکومت هر چه بیشتر مشخص شود که این ملت حاضر است دست به اسلحه و یا اعتصاب سراسری بزند
وقتی یک طرف مثل نیروهای دولتی دست به خشونت میزنند، آن گاه از عدم خشونت سخن گفتن حماقت است، زیرا خشونت صورت گرفته است.»
نیروی مدنی کسی است که از خشونت استفاده میکند اما به عدم خشونت باز میگردد: «مثل حرکات مردم که وقتی به آنها تیراندازی میشود، به نیروی انتظامی حمله میکنند و بعد هم زمان به نیروهای انتظامی زخمی کمک میکنند.»
و در نهایت تجویز فرمودهاند: «این حق ملت و وظیفه ملت است که حتی دست به اسلحه ببرد و از قانون اساسی و از حق انتخاب خویش دفاع کند... در نهایت الان لازم است که برای حکومت هر چه بیشتر مشخص شود که این ملت حاضر است دست به اسلحه و یا اعتصاب سراسری بزند
:اکبر گنجی
از سالها پیش به صراحت گفتهام که مدافع روش های مسالمتآمیز (غیرخشونتآمیز) هستم. الگوی من گاندی است (فیلم گاندی را حتما نگاه کنید، برنده ی 9 جایزه ی اسکار)، که چنان مبارزهای را در بدترین شرایط پیش برد و به پیروزی دست یافت.
متکای من، تاریخ است، نه بحث های انتزاعی. به گذارهای موفق به دموکراسی در ٣٥ سال گذشته مینگرم که همگی به روشهای مسالمتآمیز به هدف دست یافتهاند، نه استفاده از اسلحه
متکای من، تاریخ است، نه بحث های انتزاعی. به گذارهای موفق به دموکراسی در ٣٥ سال گذشته مینگرم که همگی به روشهای مسالمتآمیز به هدف دست یافتهاند، نه استفاده از اسلحه
از جهت عملی، جنبش سبز اگر هم بخواهد، فاقد امکان استفاده از خشونت است. اما رژیم که دارای سازمان سرکوب قوی است، مردم را به گلوله میبندد، مخالفان را ترور میکند، با اتومبیل از روی معترضان مسالمتجو رد میشود و بیرحمانه آنان را به شهادت میرساند
فرمودهاند: «مهمترین شعار در آن زمان و هنوز بایستی رشد هر چه بیشتر شکاف و ایجاد وحدت در درون مبارزان مدنی و شکاف بیشتر در درون نیروی متقابل باشد. یعنی به قول پایهگذار سیاست مدرن ماکیاولی باید یک شعار مدرن سیاسی همیشه دو فونکسیون داشته باشد. یعنی از یک طرف این شعار باید بیشترین وحدت در میان هواداران خویش و در عین حال بیشترین تفرقه و شکاف در میان مخالفان را ایجاد کند
:گنجی
با این فرمایش شما کاملاً موافق هستم. اما تا حدی که من می فهمم، تجویز به خشونت، و از آن بدتر توسل عملی به خشونت، به این نتایج ختم میشود: وحدت بیشتر زمامداران حاکم، ایجاد تفرقه میان فاعلان و بازیگران جنبش سبز، ریزش شدید نیروهای جنبش سبز، از دست دادن مشروعیت اخلاقی جنبش سبز، محکوم کردن جنبش از سوی نهادهای حقوق بشری، کشته شدن افراد. در بند بعد نشان خواهیم داد که چگونه آنان صفوف خود را حول رهبر متحد میکنند
به گمان من، محل نزاع، خواستن و نخواستن نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر و راه رسیدن بدان است. اگر کسی خواهان دموکراسی است، باید راههای رسیدن به آن را بازگو کند.
شعار دادن داروی درد ما نیست. باید به تجربههای گذار به دموکراسی نگریست. همان کاری که در جامعهشناسی و علم سیاست صورت میگیرد. تاریخ، تاریخ، تاریخ. یعنی: اسپانیا، پرتقال، شیلی، آفریقای جنوبی، لهستان، چک و اسلواکی، آلمان شرقی و دیگر گذارهای موفق. این همان نکتهای است که معمولاً بدان توجه نمیشود. در نوشتهای مبسوط به این موضوع پرداخته ام؛ امیدوارم جایی برای انتشار آن بیابم
شعار دادن داروی درد ما نیست. باید به تجربههای گذار به دموکراسی نگریست. همان کاری که در جامعهشناسی و علم سیاست صورت میگیرد. تاریخ، تاریخ، تاریخ. یعنی: اسپانیا، پرتقال، شیلی، آفریقای جنوبی، لهستان، چک و اسلواکی، آلمان شرقی و دیگر گذارهای موفق. این همان نکتهای است که معمولاً بدان توجه نمیشود. در نوشتهای مبسوط به این موضوع پرداخته ام؛ امیدوارم جایی برای انتشار آن بیابم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر