۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

اندر زاده شدن محمود و رفتن به تهران

به نام خداوند فرزانگان - خداوند پاکان و آزادگان
خداوند شادی و فرخندگی - خداوند نیکی و سرزندگی
پس از نام یزدان که بایسته شد - روان کردن کِلک، شایسته شد
سحرگه که سر پنجه ی آفتاب زُدود - از دو چشمان من گَردِ خواب
مرا آمد اندیشه کای مرد جنگ - نباشد ازین بیش جای درنگ
همه کارِ گردون شده زیر و رو - ببُردند از ایرانیان آبرو
سه ده سال بگذشت ازین انقلاب - ندیدی بجز سایه از آفتاب
بسی رنج بردی درین سال سی - ز نامردمی، بد دلی، ناکسی
نه از پهلوانیست دیگر سخن - نه از پاکبازان دشمن شکن
که زاغان به جای عقاب آمدند - چو دزدانِ ره با نقاب آمدند
ببردند و خوردند و افروختند - ز دین آتش و مردمان سوختند
به خامه درآور یکی داستان - ز دوران نزدیک، نی باستان
بجای تهمتن بیا و بگو - ز محمود، اهریمن زشتخو
پس اینک «دودوزه » بگوید ترا - ز مردی که مردی نباشد ورا
هزار و سه صد با سی و پنج شد - به زاییدنش مام در رنج شد
ارادان بُد آنجا دِه گرمسار - همه مردمانش کنون شرمسار
یکی نفله آمد به گردون پدید - که گردون بدین نفله گی کس ندید
نهادند محمود نام ورا - ز خونابه شستند کام ورا
چو بگشود چشمش به دنیای دون - همه دلخوشی ها زدل شد برون
تو گویی دو چشمش دو سوراخ ریز - که دارد به گیتی هوای ستیز
دماغش به رخ همچو گرز گران - بزد ناله چون گربه ی نیمه جان
چو چشم پدر بر دو چشمش فتاد - چو میمونِ خندان، دو لب برگشاد
بگفتا یکی چیست این جانور - که شرمنده کرده ز زشتی، پدر
دویُم گفت زشتست و بی مایه این - تراود ز چشمان او خشم و کین
دگر گفت بوزینه زین بهتر است - که در آفرینش ز گوهر، سر است
بگفتند وپی در پی از ننگ - او به زخم زبان کرده آهنگ او
سه سالی گذشت و ببالید - خوش بِرید و بخورد و بمالید خوش
ولی طعنه ی مردمان کم نشد - به زخم زبان هیچ مرهم نشد
چو ز اندازه بگذشت زخم زبان شدند - از ارادان به تهران روان

۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

ویژگی های ایرانی اصیل

در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
“این ادب اصیلمان است:نجابت- قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی
به همه ایرانیان بگویم تا یادمان بماندچه بودیم و چه شدیم